شمارش معکوس-10
می شمارم روزها، ساعت ها، دقیقه ها و حتی ثانیه ها را
ورق میزنم تک تک صفحات تقویم روی میز را
لحظه لحظه سعی میکنم به یاد آورم از ابتدا، از ابتدای ابتدا
از همان زمان که یکی بود یکی نبود
از همان زمان که یکی یکی ، دوتا شدیم
همان لحظه که یا علی گفتیم و عشق آغاز شد
ان هنگامی که به گوش همگان رساندیم:
خانه ای ساخته ایم سایه بانش همه مهر
و کلبه کوچکمان چیزی از جنس تو کم داشت
آمدی مهربانم، آمدی شیرین تر از جان آمدی
آمدی به مهربانی پروردگارم
بهاری در بهارم شدی مادر
آغوشم بهاری تر از همیشه
مرور میکنم لحظه لحظه های بودنت را از ابتدا
همان زمانی که در پارچه ای سپید به آغوشم سپردنت
و گفتند از امروز برایش مادری کن
و من به یمن قدمهایت مادر شدم نازنینم
و از همان زمان تا به امروز بند بند وجودم تو را میطلبد
با تو نفس کشیدم با تو خندیدم با تو اشک ریختم با تو معنی عشق را فهمیدم
و با تو به اوج رسیدم
به خدایم رسیدم
فرشته من
اکنون که در آستانه یکمین سال زمینی شدنت هستیم
سر به آستانش می نهم
سجده شکر میگذارم و سپاس میگویم خدا را بخاطر امسالم
بخاطر سالی که گذشت
بخاطر سالی که متفاوت تر از همه سالهایم گذشت
بخاطر یکسالی که مادر بودم
محبوبم نهایت سپاس را به درگاهت دارم و آرزومندم
همه ی زنان خوب طعم شیرین مادر شدن را بچشند
کسرایم، مرد کوچک من
با تو خوشبخت ترینم
روزشمار بودنت را برداشته ام
امروز 10 رجب، 10 روز مانده به داشتنت، اینجا یک مادر سبز بخت به نشانه شکر به زانو در آمده است.
دوستت دارم .