کسراکسرا، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 29 روز سن داره

کسرا**عشقــــی بی انتهــــــــــا

ترخیص از بیمارستان و تلخ ترین خاطره ی اون روزها

قند عسلم چهارشنبه یعنی 1/03/92 روزی که باید هردو مرخص میشدیم در کمال ناباوری وقتی که دکتر کشیک صبح اومد معاینت کنه ناگهان گفت که شما قندت پایینه و هرچه سریعتر باید تو بخش N I C U نوزادان بستری بشی. اون لحظه بود که انگار تمام دنیا رو سر من و مامان جون خراب شد و تمام خستگی اون 9 ماه تو دلمون موند و بعدش به شکل گلوله های اشک از چشمامون سرازیر شد هرچی از بزرگی بغض و اندوهی که اون لحظه تو دلم بود واست بگم بازم کمه،فقط اشک میریختم فقط اشک میریختم و خدا رو صدا میزدم ازش میپرسیدم خدایا چرا من ؟؟ آخه چرا بچه من؟؟چرا بین این همه بچه باید بچه من اینجوری شه؟ همه ی مامان هایی که روز قبل با من نی نی شون بدنیا اومده بود داشتن خوشحال با...
17 اسفند 1392

برای پسرم

پسرم مي داني ! خانه عشق كجاست ؟؟؟ عشق در عمق نگاه مادر ..... و اميدي كه پدر در مناجات به آن مي نازد! پسرم عشق موهبت قديسي است.... زندگي تا جاريست به همين واژه ي زرين خدا مديون است. و تو بايد پسرم...كوله اي برداري جنسش از مهر و صفا ، غيرت و انصاف و اميد ... و به مهماني هر خانه ي عاشق بروي. پسرم خوب بدان عشق از عافيت محض تنفر دارد اين حديثي است كه حافظ پدر عشق سرود " عاشقي شيوه ي رندان بلاكش باشد " پسرم !!! آنچه بابا به تو مي آموزد مثل آبيست كه لب تشنه به آن محتاج است مثل صبحي است كه شب را به عدم مي سپرد و تو بايد پسرم!!! حرف بابايت را در دلت قاب كني و به فرزند خودت ب...
15 اسفند 1392

روزهای پایانی انتظار

ماه من نفسم، بالاخره پس از گذشت یکماه از بازنشستگیم(اردیبهشت ماه)، مامانی حسابی تپلی شده بود،شما هم دیگه واسه اومدن پیش ما آماده ی آماده بودی البته خانم دکتری مهربون روز تولدتو 11 خرداد اعلام کرده بود اما از اونجایی که شما سزارینی بودی ما 11 روز از این انتظار سخت رو پیچوندیم و قرارشد مامانی بره بیمارستان و واسه 31 اردیبهشت ثبت نام کنه. یادمه آخرین بار که با مامان جونی رفتیم دکتر خانم دکتر سونو کرد و گفت همه چی عالیه منم که 16 کیلو وزن اضافه کرده بودم بهم گفت دیگه بسه مواظب باش که دیگه تو این هفته آخر اصلا وزن اضاف نکنی منو بگی همونجا نمیدونستم از خجالت چی بگم ولی همین حرف خانم دکتر باعث شد که روز عمل 2 کیلو کم کرده بودم ...
14 اسفند 1392

انتخاب اسم

امیدم کسراجان،باید بگم که ما واسه انتخاب اسم حسابی گیج شده بودیم ( منظورم من و بابایی هست) آخه میخواستیم یه اسم بزاریم که تکراری نباشه ( تو فامیل مامانی و بابایی نباشه) و از نظر تلفظ هم سخت نباشه در عین حال یه اسم اسطوره ای و اصیل هم باشه خلاصه تا روز آخر که قرار بود شما بدنیا بیای هنوز اسم تعیین نکرده بودیم آخه همه اسم های خوشمل خوشمل پیشنهاد میدادن و هی ما رو به تردید مینداختن خلاصه بالاخره منو بابایی خودمون دوتا عزممونو جزم کردیم  و از بین چندتا اسم که رو کاغذ نوشته بودیم قرعه کشی کردیم و اسم زیبای کسرا رو واسه شما انتخاب کردیم امیدوارم که همیشه نامدار باشی عزیزم و از اسمت خوشت بیاد قربونت برم   ...
14 اسفند 1392