کسراکسرا، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 15 روز سن داره

کسرا**عشقــــی بی انتهــــــــــا

وقتی مادر میشی

وقتی مادر میشی فارغ از همه کارهای دنیا یه آدم دیگه میشی… شبا تا صبح بیداری ولی روزها خسته نیستی… انگار خدا بهت قدرتی مضاعف داده بعد از نه ماه انتظار و حمل جنین به جای خستگی، پر انرژی و پرنشاطی… با هر خنده کودکت بال در میاری و تو ابرا پرواز میکنی… دیگه بوی بد مدفوع برات زننده نیست… نگران اینی که مبادا پای بچم بسوزه… وای چرا رنگ مدفوعش عوض شده؟ اگه بچت عطسه کنه دنیا رو سرت خراب میشه. وقتی کسی حتی عزیزترین کست به بچت کوچکترین غرولندی کنه دلگیر میشی و غصه دار… آخه اون که نمیدونه تو مادری مقدس ترین واژه بشریت… وقتی گردن میگیره، غلت میزنه، چهاردست و پا میره، راه م...
30 فروردين 1393

اولین ملاقات گرم من و پسری

آرام جانم کسرا جانم، لحظه ای که از ریکاوری منو به بخش منتقل کردن تو اتاق شما تو بغل مامان جونی بودی و مادر (مامان بابایی)هم کنارت بودن تا منو دیدن بهم تبریک گفتن و خانم پرستار شما رو آورد پیش من و نحوه ی صحیح شیر دادن رو آموزش داد بعد واسه اولین بار من شیر خوردن شمارو حس کردم وای که چه حس زیبایی بود**** وقتی که اونقدر محکم و تند تند شیر میخوردی بهترین لحظه زندگیم بود اینکه من و تو اینقدر بهم نزدیک بودیم و حالا دیگه هیچ چیزی ما رو از هم جدا نمیکرد چند لحظه ای گذشت که بعدش باباسعیدهم اومد پیشمونو در حالیکه میخندید و خوشحالی از چشماش می بارید منو شما رو بوسید  و ازمون عکس گرفت و باباجونی هم جعبه شیرینی دستش بود و به ه...
20 فروردين 1393

روز موعود

بالاخره انتظار مامانی به پایان رسید پسرم نمیدونی چه حسی داشتم،یعنی اصلا قابل توصیف نیست، صبح 31 اردیبهشت با بابایی و مامان جونی به سمت بیمارستان حرکت کردیم البته قبلش آخرین عکسای یادگاریو با بابایی تو حیاط خونه مامان جون اینا انداختیم که بعدا میزارم عکساشو اینم عکس مامان و بابا تقریبا 3 ساعت قبل از بدنیا اومدن شما   دل تو دلم نبود، لگد زدنات بیشتر شده بود ورووجکم انگار خودتم میدونستی که دیگه امروز قراره از اون جای تنگ و تاریک بیای بیرون تو بغل نرم و گرم مامانی بخوابی حسابی گرسنه بودم آخه از شب قبلش هیچی نخورده بودم وقتی رفتیم بیمارستان کوثر ،منو چند تا مامانیه مهربون دیگه که اوناهم نی نی هاشون مثل شما...
20 فروردين 1393

1 ماه و 15 روز

کسرا جونم دقیقا 15 تیر 92 یعنی زمانی که یک ماه و نیمه بود ختنه شد و واسه همیشه یه مرد واقعی شد با آقاجون (بابای همسری) و مامان جون با خودم رفتیم درمانگاه ولیعصر(سه راه برق) پیش دکتر غلامپور و به روش حلقه ای پسرم ختنه شد بعد از 10 روز هم حلقه افتاد ولی بمیرم واسه پسرم که خیلی اذیت شد   اما به مرد شدنت می ارزه گلم  اینم لباسی که مادر کادوی ختنه به پسرم داد مادر جون دست شما درد نکنه ...
20 فروردين 1393

خبر بدین به نون دون **** کسرا درآورده یه دندون

و بالاخره گل پسرم در تاریخ 12 فروردین 93 صاحب یه مروارید سفید و ناز شد                       مبارکت باشه نازنینم                                                                       ...
19 فروردين 1393

داغ داغ - کسرا همین چند دقیقه پیش

18 فروردین 93       چشمانت را برای زندگی می خواهم اسمت را برای دلخوشی می خوانم دلت را برای عاشقی می خواهم صدایت را برای شادابی می شنوم دستت را برای نوازش می خواهم پایت را برای همراهی می خواهم عطرت را برای مستی می بویم خیالت را برای پرواز می خواهم خودت را نیز برای پرستش میخواهم حالا با تمام وجودم میگویم دوستت دارم…. ...
19 فروردين 1393