این روزهای خانه ی مادربزرگ
سلام
دوستای عزیزم اول از همه چیز جا داره از همتون بابت این همه ابراز همدردی و دعاهای خوب و امیدبخشتون تشکر کنم خیلی خیلی همتون لطف داشتین که مدام احوال مادربزرگ و پدربزرگم رو جویا میشدین، اگه از احوالات این روزا بخواین باید بگم که :
پدربزرگ یکشنبه هفته گذشته عمل شدن، و الان تو پاشون پین گذاشتن (متاسفانه بنا به تشخیص پزشک هنوز امکان گذاشتن پلاتین و گچ گرفتن وجود نداره بخاطر عمیق بودن زخم ها) و در حال حاضر هم یک روز در میان از طرف بیمارستان میان پانسمان و عوض میکنن و زخم ها شستشو داده میشن (حالا بگذزیم از درد و زجری که بابابزرگِ صبورم،حین تعویض پانسمان تحمل میکنن) تا بعد از گذشت 3 هفته اگه انشالا خوب بشن بشه گچ بگیرن
مادربزرگ هم هفته گذاشته بخیه زانوشون رو کشیدند و الان الحمدالله یه خورده به دعای خیر شما دوستان دردشون کمتر شده و با کمک یه خورده با واکر می تونن راه برن
نهال جون هم که به لطف خدای خوبم کاملا قبراق و سرحال و البته وروجک و بازیگوشه :)
از همگی بابت لطف بسیارتون نهایت سپاس رو دارم، محتاجِ دعای خیرتون