عید 92 و سال تحویل تو شکم مامانی
کسرا جونم گفتنی زیاد داشتم که از دوران بارداری واست بنویسم پسر قشنگم ولی مامان چون از حوصله اینجا خارجه فاکتور میگیرمو میرسیم به عید 92
پسر گلم امسال عید اولین عید زندگی مشترک من و بابا بود که خوشبختانه توی همین اولین عید هم شما با ما بودی ( از بس عجله داشتی وروجکم)، منتها تو شکم مامانی بودی و فقط من بودم که متوجه شیطونیات میشدم قربون اون لگد زدنا و سکسکه کردنات بشه مامان
البته بابایی هم از بس که شما رو دوست داشت مدام لگد زدنات و چک می کرد
شما عید امسال 7 ماه بود که تو شکم مامانی بودی پسرم و تا اومدنت تنها دو ماه دیگه باید صبر میکردیم
خلاصه بهترین عیدیمو امسال از خدا گرفتم ، دو تا فرشته رو خدا یکجا بهم بخشید
اولی عشق بابا سعید که فقط خدا میدونه چقدر دوستش دارم و بدون اون حتی یه لحظه این دنیا رو نمیخوام
و دومی عشق تو که خدا با وجودم عجینت کرد و حالا نفسم به نفس تو بنده
خدا جونم بابت این همه لطفت یه دنیا شکر گزارتم